loading...
خاطرات نوشهر
محمدحسين بازدید : 4 یکشنبه 16 تیر 1392 نظرات (0)

بهارسال92ازتهران به نوشهراثاث كشي كرديم اماپدرم مجبوربودبيشترتوي تهران بمونه تاكاراش سروسامان بگيره مادربزرگهام هم هردوساكن نوشهربودندچندروزازاومدنمون نگذشته بودكه يه دفعه فهميدم مادربزرگ فوزيه ي من 2تاجوجه اردك و2تاجوجه مرغ برام خريده چون حيووناروخيلي دوست داشتم حسابي به اونهاميرسيدم ولي زيادبه اونادست ميزدم كاربجايي رسيده بودكه ديگه پرتابشون ميكردم وبالاخره ظرف1هفته 2تاي اونامردند وخانواده ي من ترجيح دادند2تاي ديگه روبدم مادربزرگم واسم بزرگشون كنه همينطورهم شدحالا2تاجوجه ام بزرگتروسرحالترند

محمدحسين بازدید : 9 جمعه 14 تیر 1392 نظرات (0)

اوضاع احوالمون درتهران علت انتقالم به شهرنوشهردلايل زيادي داشت:سلامتي وشادابي خودم وهمسرم بخصوص اون كه بطورارثي آسم هم داشت ومنزل تهرانم بي نظيربود!ازمهم ترين اين دلايل بود البته منظورم از بي نظيردركثافت وعدم رسيدگي شهرداري وآلودگي صوتي بودبله محله ي جي كه خدانصيب دشمنش هم نكنه54مترآپارتمان 2خواب ام دي اف داروسراميكي بودو8واحدتوي ساختمونش زندگي مي كردندولي هر10دقيقه هواپيماهاي بدصداوبزرگ از500متري بالاسرمون عبورميكردندفرهنگ مردمش كه بيست! روزي1دعواروتوش نميديدي شب بخونه نميرسيدي درفرهنگ آپارتمان نشيني بي نظير!بودندكافي بودلوله آبي بتركه تايه دفعه آپارتماني باجمعيت25نفربشن8نفر! همه ازهم فرارميكردندتاكسي بخرج نيفته اون لوله ي بدبخت كه1روزه خونه ي مادرم تعميرمي شدبعد10روزتعميرنشده باقي مونده بودآخرسرهمسايه هاي ساختموناي ديگه اعتراض ميكردندكه مگه اين خونه مديرساختمون نداره?خونه بن بست درازي حدود50مترداشت كه هركي ازش ردميشدسالهاشعرهاي عشاق روش ميديدوشهرداري روتوي اون4يا5سال1بارهم توي اون بن بست نميديدي ماتوواحد6زندگي روبسختي ميگذرونديم

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 7
  • بازدید ماه : 7
  • بازدید سال : 12
  • بازدید کلی : 179